ای کاش گل بودی و من از باغها می چیدمت
یا که طلوعی بودی و از پنجره می دیدمت
ای کاش چشمانت ضریحی داشت چون رنگین کمان
هر وقت باران می گرفت از دور می بوسیدمت
سلام نازنینم...
هیچ می دونی من چقدر نوشتن از تو و برای تورو دوست دارم.امروز داشتم فکر می کردم چرا من تورو انقدر دوست دارم.بعد با شناختی که از خودم دارم به جوابی رسیدم که تا حدودی قابل قبول بود.
می دونی گلک...
تو وجود تو یه دنیا مهربونی خوابیده.مهربونیی که وقتی حتی یه چشمه اشو می بینم از خود بی خود می شم و با خودم فکر می کنم تو از جنس آدما نیستی!مطمئن می شم که تو یه فرشته ای که از اون بالاها اومدی.به حرف مامانم ایمان میارم که خدا منو خیلی دوست داره.نمی دونم واسه چند تا ار آدم زمینیهاش فرشته ای از جنس تو فرستاده اما من که بارها و بارها به خاطر وجود مقدس تو سجده شکر به جا آوردم.نماز شکر خوندم و خدا رو به همون مهربونی تو قسم دادم که تورو ازم نگیره.آخه بعضی وقتا فقط تو برام محرم ترین محرم می شی و...خودت می دونی دیگه.
تو عروسی وقتی بچه ها رو می دیدم که می رقصیدن بی اختیار تو هم میون اونا تو چشم من مجسم می شدی که بهم لبخند می زنی و آروم می شدم.
خیلی برام عزیزی...خیلی
دوستت دارم آشناترین غریبه ام...