-
خوش اومدی
شنبه 27 آبانماه سال 1385 08:28
اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش تو یعنی دسته ای گل را ز آن سوی افق چیدن تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن تو یعنی یک کبوتر را ز تنهایی رها کردن خدای آسمانها را به آرامی صدا کردن تو یعنی مثل...
-
تمنای مقدس
یکشنبه 21 آبانماه سال 1385 13:04
تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته تو سایبان امیدی برای یک دل خسته تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم سلام گلکم... بازم اومدم بگم که مثل همیشه دلم برات تنگه...مثل همیشه دیدن دوباره ات فقط دلتنگیم رو صد چندان کرد.مثل همیشه با تو بودن رو با تمام وجودم بلعیدم و سعی کردم عطش سلولهای بدنم رو...
-
بی تکرارتر از حادثه...
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 11:34
ای ماجرای آبی پرواز تا خدا ای انتهای مرز تمام گذشته ام ای بی ریاترین نفس پاک یاسها با نام تو کتاب وفا را نوشته ام سلام بی تکرارترینم... وای وای وای چند وقته اینجا ننوشتم؟؟؟!!! خوب خودت که خبر داری و تو جریان هستی!دلم واسه اینجا نوشتن تنگ شده بود.آخ که چه روزایی رو گذروندم.بی تعارف می گم.اگه تو نبودی شاید تا الان هزار...
-
هم رنگ رویا
شنبه 22 مهرماه سال 1385 08:10
تو از جنس یک بوته نسرین تو با چکه های شفق آشنایی تو سرفصل لبخند هر برگ یاسی تو تعبیر پژواک سرخ صدایی سلام همرازم... نمی دونم چرا انقدر بی معرفت شدم.شاید هم بدونم اما نمی خوام چیزی بگم.چون هنوز امیدوارم!شاید می خوام عادت کنیم!شاید هم... خدا می دونه که همیشه بودنت برام عزیز بوده.آره درسته گاهی خیلی اذیت کردم اما می دونم...
-
فرشته زمینی...
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 07:49
شهر لب باغ دل مرز احساس حسرت لحظه ای با تو بودن با نگاهت سخن گفتن و بعد شعری از جنس دریا سرودن سلام فرشته ام... دیروز و دیشب فراموش نشدنی بود مگه نه؟منو می بخشی که انقدر اذیتت کردم دیگه مگه نه؟دیدی همش می خندیدم؟من اصلا خودمو اذیت نمی کنم!تا تو و خدا و ... هستید چرا اذیت.تا شونه های تو رو دارم.تا گوشهایی برای شنیدن...
-
فرشته رویایی
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 10:20
گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او بوسیدم سلام عزیز مهربونم... چقدر روزها داره تند و تند می گذره...چه روزایی رو پشت سر گذاشتیم مگه نه؟اگه تو نبودی من با کی حرف دلمو می گفتم؟من با کی مشورت می کردم؟کی تو سختیها آرومم می کرد؟کی واسه اشکام اشک می...
-
آیینه زیباییها
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1385 09:42
چشم تو از کهکشان راه شیری هم سرست پیش چشمان تو یاس و ناز و مریم پرپر است من نمی دانم چه رازی بین عشق و اسم توست اسم تو از هرچه زیبا دیده ام زیباتر است سلام عزیزترینم... مهربون من خیلی دوست دارم.هیچ جمله ای نتونستم پیدا کنم که تکراری نباشه.منو ببخش که با حرفها یا شوخیهای گاه و بیگاهم می رنجونمت و باعث میشم که توام فکر...
-
عشق خدایی
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1385 07:52
چشم تو از کهکشان راه شیری هم سرست پیش چشمان تو یاس و ناز و مریم پرپر است من نمی دانم چه رازی بین عشق و اسم توست اسم تو از هر چه زیبا دیده ام زیباتر است سلام پاکترینم... دلم خیلی هواتو کرده.اگه می بینی کم سراغت میام اگه می بینی هر روز و هر ثانیه لبام نمی گن اونی رو که تو لیاقتشو داری.واسه اینه که کم آوردن...واسه اینه...
-
عشق زاد آسمانیم...
جمعه 27 مردادماه سال 1385 11:22
با تو غزل ستاره ها نورانی ست دل در قفس نگاه تو زندانی ست نگذر ز بهار کوچه باغ احساس چون بی تو تمام لحظه ها بارانی ست سلام نیمه ام... این روزا خیلی خسته می شم.اما حتی لحظه ای از فکر تو و مهربونیات بیرون نمی آم.تو همه این سردرگمی ها تو برام یه چراغ روشن بودی که راه بی بنبست و نشونم دادی و می دی. حالا به عشق بودنت منم...
-
با معرفتترین
سهشنبه 24 مردادماه سال 1385 11:36
بیا با افق مهربانی کنیم غم پونه را آسمانی کنیم بیا مثل پروانه های غریب نیاز به مهتاب شب های تنهایی عادت کنیم سلام عزیزکم... چند بار صفحه رو باز کردم بنویسم اما نشد.چه شبی بود نه؟بعد از این دو سال خدا یه شب به مهمونیش دعوتم کرد و منو با حضور تو تو اون مهمونی غافلگیر کرد.آره گلکم تو هم بزرگترین هدیه ای برام...اگه نبودی...
-
آشناترین غریبه
سهشنبه 17 مردادماه سال 1385 15:54
ای کاش گل بودی و من از باغها می چیدمت یا که طلوعی بودی و از پنجره می دیدمت ای کاش چشمانت ضریحی داشت چون رنگین کمان هر وقت باران می گرفت از دور می بوسیدمت سلام نازنینم... هیچ می دونی من چقدر نوشتن از تو و برای تورو دوست دارم.امروز داشتم فکر می کردم چرا من تورو انقدر دوست دارم.بعد با شناختی که از خودم دارم به جوابی...
-
بی نهایت زندگی
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 08:40
کنار آشنایی تو آشیانه می کنم فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه می کنم سلام نازنینم می خوام یه چیزی رو اعتراف کنم!اینکه این دو شب جزء بهترین شبهای زندگی من بود.اگر چه کم خوابی فرداش اذیتم می کرد اما با تو بودن ارزششو داشت.چه آرامش عجیبی مهمون دلم می شه...
-
باران ترین احساس
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 09:27
در مشرق عشق دشت خورشید تویی در باغ نگاه یاس امید تویی در بین هزار پونه آن کس که مرا چون روح نسیم زود فهمید تویی سلام مهربونم... تا اون روز سه ماه وقت دارم.شاید یه کم دیر شده باشه اما دلم می خواد تمام حسم رو با همه طراوتش اون روز بهت هدیه کنم.می دونم الان که داری اینجا رو می خونی مقدسترین لحظات رو تو باشکوهترین روز سال...