حس مقدس

بیا تا بارانی ترین احساس را بباریم...

حس مقدس

بیا تا بارانی ترین احساس را بباریم...

آیینه زیباییها

چشم تو از کهکشان راه شیری هم سرست

پیش چشمان تو یاس و ناز و مریم پرپر است

من نمی دانم چه رازی بین عشق و اسم توست

اسم تو از هرچه زیبا دیده ام زیباتر است

سلام عزیزترینم...

 

مهربون من خیلی دوست دارم.هیچ جمله ای نتونستم پیدا کنم که تکراری نباشه.منو ببخش که با حرفها یا شوخیهای گاه و بیگاهم می رنجونمت و باعث میشم که توام فکر کنی مقصر تویی.

 

نتونستم امروز که خوشحالم برات ننویسم.هیچ می دونی سهم تو تو این خوشحالی چقدره؟!بیشتر از اونی که فکرشو بکنی.تو برام حکم یه تکیه گاه محکمو داری.کسی که وقتی از ناراحتی دارم به جنون می رسم یا وقتی از خوشحالی می خوام پرواز کنم به تو پناه میارم.وقتی می گم تو نیمه امی باور کن...انگار هر چی واسم اتفاق میفته تو هم باید با جزئیاتش در جریان باشی.می دونی چرا؟چون تو صادقانه خوشحال می شی یا از ته دل غمگین و نگران.حتی از لابه لای حرفای محکمت(!)(آخه دعوا که نمی کنی)این نگرانی رو حس می کنم.

حتی نوشتن برای تو هم آرومم می کنه.

 

تو فرشته ای از جنس اون بالایی...پرستیدنت افتخاره...

 

                                                                           دوستت دارم آیینه زیباییها

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد