ای ماجرای آبی پرواز تا خدا
ای انتهای مرز تمام گذشته ام
ای بی ریاترین نفس پاک یاسها
با نام تو کتاب وفا را نوشته ام
سلام بی تکرارترینم...
وای وای وای چند وقته اینجا ننوشتم؟؟؟!!!خوب خودت که خبر داری و تو جریان هستی!دلم واسه اینجا نوشتن تنگ شده بود.آخ که چه روزایی رو گذروندم.بی تعارف می گم.اگه تو نبودی شاید تا الان هزار بار وا داده بودم.خدا می دونه که چقدر دلگرمیهات آرومم میکنه.از اینکه به فکر اونم هستی یه عالمه ازت ممنونم.آره گلم..مواظبش باش.
منم دلم واسه دیدنت پر می زنه.منم وقتی تو بغلتم به اندازه یه پر سبک می شم.نمی دونی شبایی که با خیال کنار تو بودن می خوابم چقدر آرومم...
تو هدیه جاودانه ی خدای منی.اون خیلی دوستم داشته که چون تویی رو بهم داده.می بینی حتی تو این روزای سخت هم به فکرم بوده که از ۳ سال قبل تورو بهم داده تا این روزا کنارم باشی.
آخ چه مسافرتی بود.مطمئنم تا عمر دارم اون حرف زدن از فاصله چند قدمی رو فراموش نمی کنم.خیلی وقتا پیش هم بودیم اما تو هیچکدوم به اندازه اون فاصله چند قدمی نزدیک حست نکردم...
دیگه از اون جاده و آبشار و رنگای نارنجی و طبیعت چی بگم که خودت بهتر می دونی...
آخ که هر لحظه و هر ثانیه دلم برات پر می زنه...
دوستت دارم بی تکرارترینم...